یه cm ای داشتم که متاسفانه آدرس نداشت،پاسخشو اینجا میگم،،
دوست عزیز!کسی که داره میره،هر جور هم که باشه،بلخره اونیه که یه زمانی عاشقش بودیو و با تموم وجودت میخواستیش. و لایق این نیست با به درک و گور باباش بدرقه بشه.دل آدم که لباس نیست هر روز وصله پینه ش بزنیپس بذار اون عشقت تا ابد برات مقدس بمونهنه دنبال مقصر بگرد نه خودتو اذیت کن.


ببخش اگه نبودم اونی ک میخواستی.دوست داشتم باشمبلد نبودم.تو هم دیگه فکر من نباش.غصه نخور.نیا از پشت میله های آسایشگاه یواشکی نگام کن.خوبمخیال کن دیوونه یه شب خوابید تو حوض خالی مورچه ها خاک ریختن روش کلاغ واسش مرثیه خوند،برف اومد.همه یادشون رفته منوتو هم بخند و بگذر و فراموش کن که دنیا محل گذره


نمیدونم من هم شیش سال بعد مثل میم (خواه پیروز یا شکست خورده)میتونم از فرزانگان بنویسم و براش ابراز دلتنگی کنم یا اعتراف کنم دوسش دارم؟بلافاصلع به خودم جواب منفی دادم.(این ک تنها نکته ی مثبتش برای من دوستا و همکلاسیهامه بماند)

الان در هیستیریک ترین و مضخرفترین حالت ممکن هستم(میم هم بلاکم کرده خودتون فکرش رو بکنید) و نه تنها از فرزانگان بیزارم،بلکه میخام سر به تن خودش و کادر ادرایش نباشه.فرزانگانی ک لحظه لحظه ش هممون طعم تبعیض،حقارت،بی اعتمادی،دورویی،له شدن زیر زورگویی و دادن تاوان اشتباهات دیگران رو چشیدیم.مگه نه اینکه دبیرستان باید بهترین سالهای زندگی آدم باشه و نیست؟مگه نه اینکه شرایط روحی ما امسال اونقدر خدشه دار و حساسه که نونِ هیجده ساله رو درگیر فشار عصبی و نوار قلب و هزار تا کوفت و زهر مار کرده؟ الان حتی دیگه نمیتونم امیدی به موفقیت داشته باشم و موفقیتی که در این لحظه خنده دار ترین کلمه برای منهچرا که اون کسایی ک ادعای دلسوزیشون میشه  موفقیتمون براشون بی اهمیت ترین چیزه و الان دارن بهمون نیشخند میزنن


نمیدونم چرا دلم نمیخاد الف متوجه صمیمیت بین من و نون بشه
نمیدونم چرا با اینکه میخام ازش فاصله بگیرم اما گاهی اوقات به طرز احمقانه ای باهاش گرم میگیرم و صحبت میکنم
نمیدونم چرا میم علی رغم حرفاش،بهم بی محلی میکنه
نمیدونم چرا خوابم میاد و خوابم نمیبرهشایدم نمیخوابم
نمیدونم چرا هنوزم با خوندن متنای عاشقونه دلم میریزه
نمیدونم چرا استرس دارم
نمیدونم چرا بی قرارم
نمیدونم چرا میترسم
از چی
نمیدونم؟
حس میکنم به یه بلوغ عجیبی رسیدم.چیزی که فراتر از منه و در من نمیگنجه.
نمیدونم سال دیگه این موقع خدا چه تقدیری رو برام رقم زده.آیا به صلاحمه؟ نمیدونم قراره چی پیش بیادخدایا توکل به خودت
اگر قراره ته این راه برای من چیزی باشه که نباید،،خودت نذار بهش برسمخودم میفهمم به خاطر قراری بوده که بین خودم و خودتهپس شکرت میکنم و بیشتر عاشقت میشم ❤️

 


نمی‌دونم چه جمله ی عجیبیه که میگن دلم تنگ شده.یعنی اونجوری که باید حق مطلبو ادا نمیکنه.در واقع آدم میسوزه و ذره ذره تموم میشه و به جایی می‌رسی که دیگه دلی نمونده حتی واسه تنگ شدن! میسوزی و کاری از دستت بر نمیاد. نمیتونی فاصله رو مقصر بدونی چون میبینه ضعیفی و کاری می‌کنه بدتر دلتنگی بکشی. بعدشم وایمیسته و به ریشت می‌خنده.شایدم مقصر خاطره هاس، همون خاطره های لعنتی که فکر میکنی قشنگنو آخرشم تبدیل به بغض میشن و میشینن گوشه ی گلوت.بدتر از تیغگلوتو میبندن و
یه پیشنهاد کوچولو دارماگر میخواین تا صبح بیدار بمونین نه قهوه لازمه نه کافئینکافیه یه سرچ ساده انجام بدین تا از قیمت دلار، آمار کرونا، هر متر خانه در تهرانپارس و غیره و ذلک باخبر بشید، اون وقته که اگر بخواین ام خوابتون نمیبره!
یه خواننده ای هست اسمش راغبه؟ نمی‌دونم چرا از اول باهاش حال نکردمو بهش یه فحش ناجور بسته بودم و راغب**** صداش میکردم که سوژه شده بین منو سین=))))) یه روز که نمی‌دونم چیشد سر همین مسخره بازیامون یکی از آهنگاشو دانلود کردم که البته دمو بود ولی به طرز وحشتناک مسخره چشمانِ تورو تلفظ میکرد حالا بماند. یکی از روزهای دی ماه بود و منو نون قرار بود بعد از امتحان بریم پیتزا بزنیم(درسته همون کله ی صبح????) و منم طبق معمول امتحانمو زود تموم کرده بودمو آواره که اونم
هر چند وقت ی بار یه حس افسردگی طوری میگیرتم، که علامتاشو شناختم دیگه کامل.دو روزه باز هم اون حس مضخرف اومده سراغم.خودم کامل متوجه میشم، زیاد مینویسم، زیاد گوشی دستمه و حس میکنم مزاحم دیگرانم حتی نون. نون میگه نهادینه کردیش تو وجود خودت دیشب سر دوتا موضوع بحثمون شد و حقیقتش ناراحت شدم از طرز قضاوتش نمی‌دونم چرا امشب حوصله ی حرفیدن باهاشون نداشتم اصلا کی می‌خوام رو روال بیفتم دیگه؟؟؟ اولین باره ازین که میم میخواد بیاد ناراحتم¡

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چت روم اذری راحت چت|تبریزچت|ارومیه چت اطلاعات عمومی دانلود تحقیق در انتظار